3 Points ...
Wednesday, August 23, 2006
چقدر حقیریم ما...
از همون روز اول که به دنيا می آييم دلمون خوشه...
دلمون خوشه که مادری داريم که شيرمان می دهد
دلمون خوشه که پدری داريم که می تونيم با موهای صورتش بازی کنيم
دلمون خوشه که همه گوسفند ها و گاو ها و مرغ ها برای شکم ما آفريده شدن
دلمون به اين خوش می شه که زمين زير پای ماست و آسمان هم ,
دلمون به قيافه خودمون توی آينه خوش می شه
دلمون خوش می شه به اينکه توی جيبمون يک دسته اسکناس داريم
دلمون به لباس نويی خوش می شه و به اصلاح سر و صورتی ذوق می کنيم
يا وقتی که جشن تولدی برامون می گيرن
يا زمانی که شاگرد اول می شیم
دلمون ساده خوش می شه به يک شاخه گل يا هديه ای که می گيريم
يا به حرف های قشنگی که می شنويم
دلمون به تمام دروغ ها و راست ها خوش می شه


دلمون خوشه که می نويسيم و ديگران می خوانند و عده ای می گويند , آه چه زيبا
و بعضی اشک می ريزند و بعضی می خندند...


به اينکه کسی برامون دل بسوزونه يا کسی عاشقمون بشه
با شاخه گلی دل می بنديم و با جمله ای دل می کنيم
و دلمون به این خوشه که دل یکی دیگه با ما می تپه...
دلمون خوشه به شب های دو نفری و نفس های نزديک
دلمون خوش می شه به برآوردن خواهشی و چشيدن لذتی
و وقتی چيزی مطابق ميل ما نبود
چقدر راحت لگد می زنيم و چه ساده می شکنيم همه چيز را
.......

بزرگ و بزرگتر میشیم
دلمون خوش می شه به اينکه دور و برمون پر می شه از بچه ها
دلمون به تعريف خاطره ها خوش می شه و دادن عيدی
دلمون به اينکه دکتر می گه قلبت مشکلی نداره ذوق می کنه
و اينکه می تونيم فوتبال تماشا کنيم و قرص نيتروگليسيرين بخوريم
دلمون به خواب های طولانی و بيداری های کوتاه خوش است
و زمان می گذره...



حالا دلمون خوش می شه به گريه ای و فاتحه ای
به اينکه کسی برامون خيرات بده و کسی و به يادمون اشک بريزه
ذوق می کنيم که کسی اسممون رو بگه
و يا رهگذری سنگ قبرمون رو بخونه
و فصل ها می گذره...


آره...ما آدم ها چه راحت دلمون خوش می شه
مثل کودکانی که هنوز نمی فهمن ولی ادای آدم بزرگها رو در میارن
ما اشرف مخلوقات عالم هستيم و چقدر خوش به حالمان می شود
ما خيلی خوبيم ما توپ توپیم... !



آه...فکر می کنم که بسه دیگه.حالا راحت تر میشه زندگی کرد...

Labels:

به معنی واقعی کلمه ترکونده!...
کونتر گراس,نویسنده ی مشهور المانی و برنده ی جایزه ی نوبل در سال 99 میلادیه که با کتابهایی مثل- طبل حلبی-حتی در ایران هم شهرت زیادی داره...کتابهای دیگرش مثل -موش و گربه- و -قرن من- هم از جمله کتابهای فوق العاده ی وی در ایرانه...اکثرا گونترگراس رو نويسنده اي سياسي مي دونن، هرچند بعضی هم نوشته هاش رو خالي از سياست ولي داراي گرايش هاي سياسي تند مي دانند...
در هر حال اونو توی هر طبقه ای که دسته بندی کنیم,یکی از عشقولیهای من به شمار می اد! زمانی کتابهاشو قورت می دادم!...
ولی قضیه از این قراره که گونتر گراس که با کتابهاش ترویج دهنده ی صلح و بیزاری از جنگ و فقر بوده و حتی در زمان جنگ عراق,بوش را رسما احمق خطاب کرده بود و به فعالی ضد جنگ تبدیل شده بود,حالا دست به اعترافی زده که دنیا رو تکون داده!
وی شنبه در مصاحبه اي اعتراف كرد که در نيروي نخبه هيتلر يعني «وافن اس اس» خدمت كرده بود.
اين اعتراف باعث انتقاد تعدادي از نويسندگان ، مورخان و سياستمداران از او شد و عده اي از آنان خواستار پس گرفتن جايزه نوبل او شدند.وی همچنین اعتراف کرد که در 15 سالگی داوطالبانه درخواست عضویت در -اس اس- رو داده بود که موافقت نشد ولی با این حال در 17 سالگی به عضویت این سازمان مخوف دراومده بوده.
کمتر کسی هست که باور کنه نویسنده ی -طبل حلبی- در گردان -فروند سبرگ-که وابسته به -اس اس- بوده و به پیشوا و نازیسم خدمات زیادی رو داده!!! در آلمانی که اشاره ای هرچند کوچک به نازیسم به معنی حذف از چرخه ی اجتماعی محسوب میشه, اعتراف به عضویت در -اس اس- دیگه واقعا خریت محضه!...



با این حال چیزی که خیلی برام جالبه اینه که چطور یه بشر به سرعت به سمبلی تبدیل میشه که تمام جوونیش رو در راهی خلاف اون طی کرده و اصلا با اون بیگانه ست...خودمون رو احمق که فرض نمی کنیم! احساسات انسانی در این بین هیچ نقشی در عوض کردن یکباره ی نظر همون بشر قبلی نداره...و چیز جالبتر اینکه چقدر راحت میشه سر همه رو در سطح جهانی کلاه گذاشت,اونهم به مدت 60 سال!...و از همه جالبتر اینکه واقعا چیزی به اسم وجدان مثل اینکه وجود داره که بعد از اینهمه سال یه دفعه خودشو نشون بده!
حالا همین قضیه رو به ایران تعمیم بدین! از سید علی گرفته تا اون پایین پایین ها که شاید یکی از فامیلهای دور دور دور احمدی نژاد باشه همه یه گه محسوب میشن. از طرف دیگه اپوزیسیون ایرانی و به خصوص بروبچ مقیم کالیفرنیا,وضعشون از سید علی هم بدتره!...قضیه شاید وقتی جالب میشه که وجدان همه بکار بیافته و شروع به اعتراف کردن بکنن!

نتیجه اخلاقی: فقط خودتونو قبول داشته باشین...

Labels:

Wednesday, August 16, 2006
بشنو از بیل گیتس چون حکایت می کند...!!!
دنیا,فقط و فقط زیبایی مفرطه...و تنها آدمهایی موفق به تکون دادن دنیا می شون که تکون شدیدی رو تجربه کرده باشن و متاسفانه تعداد این آدمها به تعداد انگشتان دست هم شاید نرسه...ولی یه چیزی رو مطمین باشین و اون اینکه ,یکی ازون آدمها,صاحب همین بلاگه
;)

Labels:

Sunday, August 13, 2006
دو تا آرزو...
مخم بدجوری پریود کرده...الان 2 تا ارزو بیشتر ندارم:
کاش الان زیر برج ایفل چس فیل می خوردم یا با جنیفر لوپز کنار سواحل قزوین ,افتاب می گرفتم!


Labels:

Thursday, August 10, 2006
No 2 war...
تا کی باید تاوان حماقت تنروهای یهودی و مسلمان رو بدیم؟...و تا کی باید شاهد جنگ مذهب و ایدیولوژی های مسخره باشیم؟...تک تیرانداز اسراییلی که به راحتی ادم میکشه و سربازی که موشکهای حزب الله رو روی سر مردم بیچاره لانچ میکنه, هر دو به کاری که انجام میدن ایمان و اعتقاد دارن. مسلما دیوانه هم نیستند و فقط به کاری مشغولن که براش حاضر به از دست دادن جونشون هستند...هردوطرف به یک اندازه مقصرند و در این میان مردم بی پناه تنها کسانی هستند که باید تاوان این حماقت رو بپردازن...حماقتی که سید حسن نصر الله و اولمرت, برای دستیابی به هدفهای مملو از پول و قدرت مرتکب شدن خونین تر از همیشه به پیش میره...شاید تنها صدایی که در این میون شنیده میشه صدای مارکس بدبخت باشه که همچنان جمله ی تاریخیش اثبات میشه...

در این میان ما تنها عادت کردیم که با خوشحالی خبر فرار دسته جمعی شهرک نشینان اسراییلی رو پایین تمام شبکه هامون زیرنویس کنیم و امار کشته شدهای هر دقیقه ی لبنان و فلسطین رو بدیم و عکس سید حسن رو به در و دیوار بچسبونیم بعد هم بگیم چرا فاکس نیوز و سی ان ان خبرها رو تحریف می کنن و چرا دنیا با ما اینطوری رفتار می کنه و هیچ کشوری ما رو اونجاش هم حساب نمی کنه
!...


Labels:

Wednesday, August 09, 2006
مولا علی...

لا هو...الا هو

Labels: