3 Points ...
Saturday, September 16, 2006
ّّForbidden love...



اولین معشوقه ی من یک گرگ بود...او در چشمهای من وارد شد, از مردمک چشمهایم تا درون قلبم لغزید و آنجا سوراخ - آشیانه اش- را ساخت و هنوز همان جاست.

اولین معشوقه ی من یک گرگ بود, یک گرگ واقعی. با موهای بلند,بوی خاص و دندانهای زرد عاج مانند و قشنگ و لکه های ستاره مانند که در کوهی از موهای سیاهش داشت...

اما هیچگاه ندانست که چرا عاشق او شدم ! من می خواستم "هنر گریختن" را از او یاد بگیرم...

پرنیان--

Labels:

Friday, September 15, 2006
Don't u wish ur girlfriend was hot like her !


Last week. Valiasr street,Tehran...

Tehran is a great city...I took this photo with my cell phone suddenly,bcause it was so funny.
D danger was comming closer, but D real danger was something else !

My advice: Don't u wish ur girlfriend was hot,wrong,fine and free like her ! ...

Labels:

Thursday, September 14, 2006
Le petit prince...
بیشتر از هزارباز کتاب شازده کوچولوی اگزوپری رو خوندم,ولی بازم منو جذب می کنه...هردفعه که دوباره می خونمش چیزهای جالبتری رو توش پیدا می کنم. نمی دونم, ولی این کتاب برام یه منبع الهامه. یه جور غذای روح !...

این جمله ها, ایندفعه تو چشمم اومدن. شاید شما هم چند دقیقه سرجاتون خشک بشین ازینکه می بینین وقتی بچه بودین چه برداشتی از این جمله ها داشتین و حالا چی!...پس کمربندها رو محکم ببندین!


1-کسی که راهش رو بگیره و بره,زیاد دور نمیره

2-وقتیکه خیلی غمگین باشی دوست داری که غروبهای آفتاب رو تماشا کنی

3-خار به هیچ دردی نمی خوره, فقط نشونه ی موذیگری گلهاست !

4-هیچوقت نباید به حرف گلها گوش کرد.اونها رو باید تماشا کرد و بویید...

5-فقط با چشم دل میشه خوب دید.اصل چیزها از چشم سر پنهانه...(وقتی شازده کوچولو داره با مارحرف میزنه)

6-اونچیزی که صحرا رو زیبا می کنه اینه که چاهی رو در جایی پنهان کرده.

7-این تن مثل یه پوسته ی کهنه ی دور انداختنیه. پوسته های کهنه ی دورانداختنی که غصه ندارن...




Le petit prince est genial livre,pour moi...J'adore ceci ! Parce que je connais beaucoup à côté de vie , encore...Ah,oui ! Encore j'ai petit , mai semblable Le petit prince !

Labels:

Tuesday, September 12, 2006
یه بازارچه ی خیریه برای کودکان بی سرپرست...
چند وقت دیگه ماه مهر سر میرسه...این وسط خیلی از بچه ها هستن که به خاطر محرومیت از کمترین وسایل آموزشی و رفاهی از تحصیل محروم میشن...بچه هایی که اگه بیشتر بهشون بها داده بشه شاید در اینده ای نزدیک باعث رشد بیشتر کشورمون بشن...همونطور که می دونین ماه رمضان هم داره میاد و اصولا تو این ماه مردم بیشتر از قبل به فکر کمک به همدیگه می افتن.نمی خوام اشکتون رو در بیارم,فقط خواستم ازین فرصت استفاده کنم و یه یاداوری کوچیک بکنم.

با خبر شدم که بنیاد خیریه ای به اسم -بنیاد زینب کبری- با هدف کمک به بچه های بی سرپرست در اوایل مهر ماه,بازار فصلی ای رو ترتیب داده. تا جاییکه من می دونم توی این بازار قراره که انواع غذاهای ایرانی و فرنگی و وسایل و لوازم خانگی, لباس, شیرینی, ترشیجات و انواع چیزهای دیگه و از جمله مایحتاجهای مختلف رو ارایه کنن...

این بنیاد بسیار فعاله و در زلزله ی بم و قاینات هم به بچه های بی سرپرست کمک زیادی کرده,ضمن اینکه در بخش فرهنگی خودش تونسته 350 تا از بچه هاش رو به لیسانس,فوق لیسانس و حتی دکترا برسونه...

سایت این بنیاد اینه. یه نگاهی بندازین...

سعی می کنم که خودم هم تو این برنامه باشم ولی حیف که ثبت نام این دانشگاه لعنتی م نمی ذاره...یادتون نره که بیاین,یا حداقل اگه نمیاین لینکش رو بذارین. می بینمتون.


راستی آدرس این بازار: انتهای پاسداران-اقدسیه-کوی ناز- پ 9

تاریخ افتتاحیه این بازارچه ی خیریه:
چهارشنبه 29 شهریور از ساعت 17 تا 22
پنجشنبه 30 شهریور از ساعت 11 تا 22
جمعه 31 شهریور از ساعت 11 تا 22

تلفن:22283361 و 22801280

Labels:

Sunday, September 10, 2006
ماراتن ایران و کویت در اوپک...
چهل و پنج سال پیش در چنین روزی بنا به پیشنهاد ایران ,یکی از مطرح ترین و تاثیرگذارترین سازمانهای بین المللی تاسیس شد که تا کنون پستی و بلندیهای زیادی رو طی کزده و دراکثر مسایل بین المللی به چالش کشیده شده...شاید به جرات بشه گفت بعد از سازمان ملل, این سازمان یعنی اوپک همواره پای ثابت بحثهای جهانی بوده وسعی کرده قدرت خودش رو حفظ کنه...

انتخاب دبیر کل اوپک همیشه یکی از چالشهای بزرگ این سازمان بوده اما به نظر میرسه که توی 3 سال اخیر شدت بیشتری یافته. هنوز اعضا نتونستن به یه اتفاق ضمنی در مورد نامزدهای معرفی شده از طرف ایران,کویت و ونزویلا برسن...
دبیر کل اوپک بنا به تعریف در کتابهای منتشره از سوی اوپک,نماینده ی رسمی و قانونی سازمان و رییس اجرایی دبیرخانه اوپک ه.کنفرانس اوپک ,دبیر کل رو برای یه دوره ی 3 ساله انتخاب میکنه و این مدت برای یه دوره ی دیگه قابل تمدیده...دبیر کل طبق یه برنامه ی چرخشی بدون تعصب و براساس حروف الفبا انتخاب میشه ولی به نظر میاد روند چند سال اخیر اوپک غیرقانونیه و مطابق با اساسنامه ی سازمان نیست...

از زمان تاسیس اوپک در سال 1960 تاکنون و پس از 18 دوره انتخاب دبیر کل,ایران فقط یک بار و انهم در اولین دوره انتخاب دبیر کلی تونست مسوولیت دبیرخانه اوپک رو به عهده بگیره. فواد روحانی از 21 ژانویه 1961 تا 30 آوریل 1964 دبیرکل اوپک بود....
به نظر میرسه که فعلا ماراتن بزرگی بین ایران و کویت برای رسیدن به دبیرکلی این کارتل بزرگ شکل گرفته. دکتر سید محمد هادی نژاد حسینیان از ایران و عدنان شهاب الدین از کویت رقبای جدی تصدی پست دبیر کلی اوپک هستند.
از جاییکه بین کشورهای عرب عضو اوپک در حوزه خلیج فارس یکپارچگی وجود داره و همیشه چالشی بین اونها و ایران در پذیرفتن نامزد مورد نظرشون بوده,موضوع به نفع کشورهایی مثل ونزویلا,اندونزی,نیجریه و الجزایر که خارج از اختلاف بین کشورهای منطقه هستند,تمام شده...


انتخاب یک دبیر کل ایرانی در دبیرخانه اوپک بعد از 45 سال نه تنها ارتقای وجهه ی ایران در عرصه بین الملل رو به همراه داره,بلکه اداره دبیرخانه این سازمان به سمت دیدگاهی گرایش پیدا میکنه که طرفدار قیمت واقعی باشه و تحقیقات دبیرخانه به این سو هدایت میشه.
-منبع: جام جم

Labels:

Saturday, September 09, 2006
Persian gulf...

قسمت نبود که با هواپیما سقوط کنم و به درجه ی رفیع شهادت نایل بشم! ...به جاش سعی کردم چند ساعت کنار خلیج فارس بشینم و از یه نقطه ی دورافتاده تو کیش عکس بگیرم...نظرتون چیه؟ شات جالبی از آب در اومده...

Labels:

Wednesday, September 06, 2006
وقتیکه راه دیگه ای نداری...
یه مسافرت ناگهانی...قراره که با یکی ازین تابوتهای پرنده یعنی این توپولوفها بپرم! هرچی گشتم بلیط دیگه ای نبود.از الان یه جوریم احساس می کنم که ...


.فعلا خدافظ

Labels:

Tuesday, September 05, 2006
Connecting people...

It's not Nokia ...

Labels:

Monday, September 04, 2006
جملات نغز,در پشت کامیونها !
پشت ماشینها تو ایران, چیزهای فوق العاده ای نوشته میشه که شاید فقط و فقط منحصر به کشور خودمون باشه!...لااقل من جای دیگه ندیدم. یه جور حس نوستالژیک خاصی داره. از وقتیکه بچه بودم تا حالا, همیشه این نوشته ها منو جذب می کرد...
بعضی ازین جمله ها اینقدر نغز و پر معنی ان که آدم به فکر باز صاحب ماشین حسودیش میشه و تا چند ساعت گیجه و داره فکر میکنه...
فکر کنم بعضی وقتها تو زندگی , بهتره که به همه چیز یه جور دیگه نگاه کنیم یا حداقل اینکه به همه چیز دقت کنیم, حتی به یه نوشته پشت یه کامیون خاکی!...

این جمله ها رو این چند روز پشت ماشینها دیدم. خیلی باحالن ! :




1- به حرمت اشک مادر توبه کردم

2- دانی که چرا راز نهان با تو نگفتم / طوطی صفتی طاقت اسرار نداری

3- بوق نزن شاگردم خوابه

4- بی تو هرگز............باتوعمرا

5- از عشق تو لیلی...........رفتم زیر تریلی

6- اگه می تونی این تابلو رو بخونی یعنی فاصلت خیلی کمه فاصله رو رعایت کن( اینو پشت یه تریلی دیدم )

7- دنبالم نیا اسیر می شی

8- گشتم نبود ............نگرد نیست

9- سر پایینی برنده, سر بالایی شرمنده

10- اشکالی نداره منم یه روز بزرگ می شم (پشته یه مینی بوس بود)

11- غصه نخور جوجه خاور................بزرگ می شی بنز تک می شی

12- رادیات عشق من از بهر تو آمد به جوش.............گر نداری باورم بنگر به روی آمپرم

13- قربان وجودت که وجودم ز وجود تو به وجود امد

14- منمشتعلعشقعلیمچهکنم - من مشتعل عشق علی ام چه کنم

Labels:

Sunday, September 03, 2006
از اون بالا, هواپیما با سقوط می آیه !

من همینجا به ملت همیشه در صحنه و انقلابی و از جان گذشته ایران که هر سال مثل گوسفند, تو سوانح هوایی ناشی از خطای شوفر طیاره می میرن , و باز هم آدم بشو نیستن و دوباره به حالت جان بر کف سوار این ابو طیاره ها میشن, تبریک و تهنیت عرض می کنم. البته فقط و فقط به خاطر اینکه آدم بشو نیستن و سرشون درد می کنه واسه شهید شدن به صورت آسمونی!...

با اینهمه خودم هم چند وقت دیگه باید با یکی ازین ابو طیاره ها بپرم...خوبی و خوبی -بدی ندیدین خوب !!!- از من دیدین حلال کنین...اسم بلاگم رو هم بزارین شهید بلاگر!...راستی شاید تو بهشت اینترنت دی.اس.ال گیر بیاد ,احتمالا فیلتر نداره, آخ جون اورکات ما داریم می آییم !!!...
کاریکاتور از علیرضا ذاکری-

Labels:

Saturday, September 02, 2006
صدای پای آب...
تا حالا به صدای پای آب فکر کردی؟...یاد سهراب و کتاب فارسی دبیرستان افتادین؟...

حالا تصور کنین که وقتی تو رختخواب دراز کشیدی و داری گوسفندها رو می شمری, یا شاید هم داری کار دیگه ای می کنی - عجب ذهن منحرفی هم داری! حال کردم با طرز تفکرت!- صدای چیکه ی آب تمرکزت رو بهم بزنه و نتونی بخوابی. تو این لحظه ست که دلت می خواد هر چی از دهنت درمیاد به زمین و زمان و سهراب و گوسفندها و بقیه ی عوامل بگی!


با همه ی اینها به نظر شما صدای پای آب از یه شیر دستشویی بیشتر میاد یا شناور خراب یه سیفون!...



Labels: