3 Points ...
Monday, April 23, 2007
عینک آفتابی...
وقتی نگاهی به نگاهت گره می خوره و جهت دیدت رو عوض می کنی خیلی حال می کنی نه؟... عینک آفتابی خیلی بدرد می خوره

Labels:

Saturday, April 21, 2007
زندگی ترافیکی
کلمه ها تو ذهنم رژه میرن ولی نمی تونم بلاگو آپ کنم...

داشتم فکر می کردم که چقدر از عمرم رو دارم تو ترافیک می گذرونم. شاید واستون جالب نباشه ولی وقتی مجبوری بیشتر وقتت رو تو ترافیک بگذرونی و به ماشینها و گل فروشها و اسفند دودکن ها و گداهای سر چهارراه نگاه کنی و از همه بدتر گیر یه راننده تاکسی وراج بیافتی تا برسی خونه, اونوقت می فهمی که قضیه خیلی هم جدیه...این فقط مربوط به موقعیه که تو ترافیک گیر کردین, مشکل اصلی وقتیه که میرسی خونه و می بینی کلی کار رو سرت ریخته که تو اینقدر مچاله و خسته ای که اصلا حال نداری بهشون نگاه بندازی...


زندگی تو ترافیک هم عالمی داره!...همه ی ما کم و بیش یاد گرفتیم که وقتی سوار تاکسی می شیم دود سیگار و نگاههای مسافر بغلی روی صفحه گوشی موبایل و فشار شکم گنده شو که داره فرمتت رو زیپ می کنه, تحمل کنیم. شیشه ماشین رو می کشم پایین که فقط باد بیاد...



فکر کن یه هفته از همه جا آزادی. اولین کاری که می کنی چیه؟ زندگیت خیلی تغییر می کنه؟ خیلی پیشرفت می کنی؟...اگه روزی نیم ساعت توی ترافیک گیر کنی, تو سال یک هفته از عمرت رو خرج این لعنتی کردی. خب حالا برگرد و سوالهای بالا رو دوباره بخون

می دونم جوابت چیه. با یه هفته کارت راه نمی افته نه؟... پس حقته که توی ترافیک زندگی کنی بدبخت!

Labels:

Saturday, April 14, 2007
...
هنوز نمی دونم چرا نباید درکت کنم... اگه جرات داری بگو "نمی دونم...

Labels: