3 Points ...
Tuesday, October 31, 2006
جیگر تهران را بخوریم !
الان تقریبا یک هفته ست که برگشتم تهران...دلم برای کلاغهای خل و چلش,گربه های لاغر مردنیش,هوای بارونیش و دوستام تنگ شده بود !...

نمی دونم من چشمام عجیب غریب می بینه یا اینکه واقعا مردم کیوت شدن ! هرچی جیگر و بلا هست ریخته بیرون...مثلا پاییزه و یه کم هوا سرده ولی کم مونده ملت با بیکینی بیان بیرون !...اصولا هرچی هوا سردتر میشه مردم بیشتر با تریپ تابستونی میان بیرون و توی تابستون هم با تریپ زمستونی ! البته اسم اینکار اصلا ترک بازی نیست !...به قول دخترهای لوس : کیس کیس !


ازین ها که بگذریم هوا بشدت داره بهم فاز میده !...تصور اینکه آدم خودشو توی هوای ابری و بارونیه تهرون در حال قدم زدن تو خیابون ببینه و بارون خیسش کنه و یه ماشین هم از بغلش رد بشه و آب رو بیشتر بپاشه به آدم, خیلی خیلی حال میده!...خل و چل هم خودتی! قدر این تهرون خراب شده رو بدونین که دنیا دیگه مثل اون نداره !...

ولی ازهمه باحال تر, اینه که بالاخره تور و گردش علمی مون هم جور شد...2 شنبه ی دیگه یعنی 15 آبانه. هرکی پایه ست خبر بده که اساسی فاز میده !

Labels:

Monday, October 30, 2006
Tell me
I wanna b alone with myself...Have a bad headache in d perfect world...

Am i in a vacuum?...

Where should i go? what should i do?...

Tell me, sweet...

Labels:

Monday, October 23, 2006
نابغه شدن...
"هوراس :
  • بدبختي نبوغ را نمايان مي سازد و خوشبختي آنرا مي پوشاند...

Labels:

Thursday, October 19, 2006
ارتباط خستگی و شورای نگهبان و شقیقه !
الان داشتم به آرشیو بلاگم نگاه می کردم دیدم که پارسال یه مطلب توپ راجع به ارتباط بین احساس خستگی کردن و شورای نگهبان نوشتم که بد نیست این دفعه به مجلس خبرگان ریطش داد !...انشاالله که موجب کثرت جمعیت رای دهندگان به این نهاد خیلی مهم بشه ! قضیه خیلی هم جدیه پس لطفا نخندین ! :
"
-الان حدود یکی دو سال است که خيلي خسته ام و اين هفته آخر هم که ديگه دارم از پا مي افتم. چرا ؟ هميشه فکر مي کردم کمي تنبل ام اما حالا دقيقا حساب کرده ام و متوجه شده م که خيلي کار مي کنم.
ببينيد ما توي ايران 72 ميليون جمعيت داريم که 13 ميليون اونها بازنشسته هستند. پس مي مونه 59 ميليون نفر. از اين تعداد، 24 ميليون دانش آموز و دانشجو هستند يعني براي انجام کارها فقط 35 ميليون نفر باقي مي مونند. توي کشور 10 ميليون نفر هم توي ادارات دولتي شاغل هستند که خب عملا کاري انجام نمي دن. پس براي پيش بردن کارها تنها 25 ميليون نفر باقي مي مونند.
از اين 25 ميليون نفر هم تقريبا 4 ميليون نفر آخوند و ملا و سانسورچي اينترنت و نماينده مجلس هستند پس فقط 21 ميليون باقي مي مونن و اگر بدونيم که تقريبا 17 ميليون آدم جوياي کار داريم، معنيش اين خواهد بود که کل کارهاي مملکت رو 4 ميليون نفر دارن انجام مي دن.
اما حدود 2 ميليون نفر هم نيروهاي مسلح داريم و اين يعني فقط 2 ميليون نفر نيروي کار باقي مي مونن. از بين اين دو ميليون نفر، 646.900 عضو پليس و وزارت اطلاعات هستند پس کلا مي مونيم 1.353.100. حالا اين وسط 649.876 نفر بيمار داريم که قدرت کار ندارند و بار کارهاي کشور افتاده روي دوش 806.200 نفر از جمعيت.
فراموش کردم بگم که ما حدود 806.186 نفر هم ممنوع القلم، ممنوع التصوير، ممنوع الصدا و ديگر انواع زنداني داريم پس کل کارهاي کشور افتاده روي دوش 14 نفر!
از اين چهار ده نفر 12 تاشون عضو شوراي نگهبان هستند و پس متوجه مي شيم که کل کارهاي کشور افتاده روي دوش دو نفر: من و تو ! من كه اصلا حال و حوصله ندارم و تو هم که داري اينو مي خوني!!! "

Labels:

Tuesday, October 17, 2006
اندر احوالات فوايد بلاگ بازي !
بلاگ و بلاگ بازي كم كم نقش خيلي فعالي به خودش مي گيره...
يك نمونه ي كوچيكش رو براتون ذكر مي كنم:

هفته پيش تونستم مخ يكي از استادهام رو كه -سيستمهاي اطلاعات مديريت- درس ميده رو بزنم كه اجازه بده بتونم كلاس رو مجازي اداره كنيم وحتي كنفرانسها رو هم به صورت پاورپوينت درست و توي بلاگ آپلود كنيم تا ديگه وقتمون الكي هدر نره...براي اينكار هيچ عمل شاقي نكردم و فقط يه بلاگ تو بلاگ اسپات راه انداختم و يه كم طراحيش كردم.
جالبه كه بدونين فعلا خنگ ترين آدم كلاس از نظر علوم كامپولوتري و اينترنت,هم به طرف اين حركت جذب شده و بدجوري پايه شده كه بيشتر دراين مورد بدونه.احتمالا تا چند وقت ديگه,ادمين بلاگش مي كنم! بقيه ي بچه ها هم حال كردن.قرار شده كه تو دانشگاه راجع به اين نوع آموزش بحث بشه و اگه موفقيت آميز بود از تجربه ش براي بقيه دروس هم استفاده بشه..استاد محترم هم كه خيلي ذوق مرگ شده قول داده كه اگه همينجوري پيش بريم سوالهاي پايان ترم رو با جوابهاش تو همين بلاگ مي ذاره...
فقط خواستم اينو بگم كه به هرحال ما بايد علاوه برخودمون,ديگران رو هم به طرف تكنولوژي جذب كنيم.اينجوري بحث هميشگي -فرهنگ سازي-تو ايران خيلي كمرنگ تر از قبل ميشه.من حتي فكرش رو هم نمي كردم كه اين موضوع براي كسيكه فرق مديا پلير ويندوز و ووردپد رو هم نمي دونه,جالب باشه ولي ديدم كه هست...
موضوع مهم ديگه اي كه مي خوام بگم اينه كه هميشه لازم نيست منتظر بشينيم تا يه پول قلمبه اي گيرمون بياد تا يه سيستم آموزش مجازي(LMS) راه بندازيم....گاهي وقتها حتي يه بلاگ ساده هم مي تونه رقيب بزرگي براي يه سرويس چند ميليون دلاري آموزش مجازي باشه.يا شايد بتونه كاربردهاي عجيب و غريب ديگه اي هم داشته باشه,به شرط اينكه مختون رو خوب كار بندازين و مثل من توي كلاس ,خودتون رو كلوچه جا بزنين و شيرين كاري در بيارين! در نهايت لذتي كه ازين كار مي برين به فحشهايي كه اولش از بچه هاي كلاس بابت كلوچه بازي مي خورين, مي ارزه !
از حالا روي كاربردهاي ديگه ي بلاگ فكر كنين...

Labels:

Wednesday, October 11, 2006
آيا نگارگري؟...
روزي مردي آمد و پرسيد : آيا نگارگري ؟

پرسيدم : چه ؟

پاسخم گفت : برايم نگاره ي زني را بكش
خوش اندام,شگفت زيبا,مغرور و سنگدل,نقشي بي نقص مي خواهم...

پرسيدم : چرا ؟

پاسخم گفت : مي خواهم آنرا بسوزانم...



-عمرعلي شاعر فقيد بنگالي

Labels:

Thursday, October 05, 2006
البعثه الاسلاميه الي البلاد الافرنجيه...
چند روز پيش داشتم يه كتاب نادر از صادق هدايت مي خوندم به اسم " كاروان اسلام" با اسم اصلي " البعثه الاسلاميه الي البلاد الافرنجيه" كه بهرام چوبينه در سال 61 شمسي اونو جمع و منتشر كرده. نكته ي جالب توجه اينجاست كه كتاب دستمايه ي قوي اي براي فكر كردن پيرامون اسلام مسخره ايه كه به ما شناسونده شده...اين كتاب از اول انقلاب تا حالا همچنان غير قابل انتشاره.
چوبينه درمورد هدايت در حاشيه ي كتاب مي نويسه: "اگر هدايت در بعضي از آثار خود خرافات و تحميق مذهبي رو ريشخند مي كنه از آگاهي او سرچشمه مي گيره.كتابهاي اسلامي خرافي را خوانده و عالمانه در حاشيه هاي آن كتب نظر خود را نوشته و با شناختي عميق زيركانه در نوشته هاي خود از آن سود مي بره.
به عنوان مثال هدايت در نامه اي به استاد مجتبي مينوي مي نويسه: -به حيدرآباد شهر اسلامي رفتم.حقيقتا اسلامي بود چون به چشم خودم مي ديدم كه در جوي آب مي شاشند.-

اگر خواننده چون هدايت آشنا با دستورات آب كر در فقه اسلامي نباشد متوجه باريك بيني و ژرف انديشي هدايت نمي شود.

هدايت در مقدمه ي كتاب "وغ وغ ساهاب" با ريشخندي مخصوص به خود مي نويسه: " حالا مردم قدر اين كتاب رو نمي دانند.دويست سال بعد حرفهاي ما را خواهند فهميد..."

در مجموع كتاب فوق العاده ايه اگه گيرتون اومد حتما بخونين كه ثواب داره!...

Labels:

Wednesday, October 04, 2006
Les plans du Pentagone contre l'Iran pour 19 october.

خداي من...اميدوارم كه اشتباه باشه...اميدوارم كه يه دروغ ديگه باشه...

-لينك-

Labels:

Monday, October 02, 2006
چه کسی آب هندونه ی منو جابجا کرده؟!-پرفروشترین کتاب قرن
چند هفته ست که به جزیره ی زیبا و خراب شده ی کیش مهاجرت کردم!...اوضاعم بدجوری قاراشمیش بود ولی کم کم خودمو جمع کردم آخه یه جورایی از صفر مطلق کلوین شروع کردم به زندگانی, برای همین همه چی بهم ریخته بود. فعلا هوا بدجوری گرمه و فقط شبها میشه مثل دراکولا از خونه اومد بیرون!...
انتخاب واحدم رو هم انجام دادم و خیلی خیلی به خودم فشار آووردم که سر یکی ازین کلاسها برم که اتفاقا خوب شد که رفتم , چون عمرا اینقدر تو عمرم سر کلاس نخندیده بودم!... تنها مشکلم اینه که به اینترنت زیاد دسترسی ندارم و مثل نیاندرتالها دارم زندگی می کنم. برای همین فعلا لینکدونی بالای بلاگ تعطیله و زیاد هم نمی تونم آپ کنم...
یه چیز افتضاحی که این چند وقت دارم تو جزیره می بینم فیلترینگه. حتی دانشگاه هم بیشتر بلاگها و گویا و اورکات و حتی از همه خنده دارتر بی بی سی فارسی رو هم فیلتر کرده! من نمی دونم واقعا اینجا چه خبره ولی می دونم که قبلا ازین خبرها تو کیش نبود. حداقل فیلترینگ دانشگاهها باید با فیلترینگ یه سرویس اینترنت عادی فرق بکنه...خلاصه مثل اینکه عمو فیلترباف تعطیلات تشریف آوردن اینجا...
فعلا مثل دراکولا تا نصفه شب بیدارم و دارم پای لپ تاپ یا برنامه می نویسم یا کتاب می خونم! سرعتم هم خوب شده و تو 2 روز حدود 500 صفحه از 3 تا کتاب رو خوندم! فکر کنم همینجوری اگه پیش بره می تونم حال تند خوانی نصرت رو بگیرم!...
بلاهای جالبی هم سرم اومد...اولیش اینکه دوربینم رو بلند کردن! دومیش اینکه آی پادم فعلا گم شده واحتمالا به سرنوشت دوربینم دچار شده و سومیش اینکه فعلا اکسپلوررم نابود شده!!!...منتظر شهاب سنگ و زلزله و تسونامی هم هستم که دیگه سورم رو کامل کنن!
بگذریم...اگه این دریای لعنتی هم نبود دیگه واقعا کم می آوردم...خدا حفظش کناد !
ولی آس آخرم رو الان رو می کنم !:
سر کلاس که بودم, استاد محترم نکته ای رو پروندن که حسابی ذهن منو درگیر خودش کرده!...ایشون فرمودن که دانشجو باید تنبل باهوش باشه! اول به خاطر اینکه اصولا دانشجو باید تنبل باشه وگرنه بهش دانشجو نمی گن که! دوم اینکه یه آدم تنبل کوتاهترین راه رو برای رسیدن به هدفش انتخاب می کنه تا زودتر به آب هندونه برسه! و سوم اینکه یه آدم باهوش که تنبل هم هست خیلی راحت می تونه از بین راههای کوتاه, بهترینش رو انتخاب کنه!...استدلال رو حال کردین؟! حالا هی برین خر بزنین! فایده نداره! باید تنبل باهوش باشین!...
می خوام به استاد پیشنهاد کنم که کتاب "چه کسی آب هندونه ی منو جابجا کرده؟! " رو بنویسه تا بازار کتاب رو یه تکونی بده!!!

Labels: