این دیالوگ رو خیلی دوست دارم!...یادتون هست که چه موقعی اینو تو کارتون مورچه خوار می گفت؟!...مورچه خوار داشت می رفت که یهو دید یه سوسیس داره از جلوش بی خیال رد میشه! مورچه خوار بدبخت که یه عمر تو حسرت مورچه بود, با بی اعتنایی و از سر بزرگواری جلوی سوسیس وایساد و در کمال ادب گفت: <<سلام سوسیس!>>...غافل از اینکه تمام هدف زندگیش داره زیر اون سوسیس را میره و به ریشش می خنده!...چند قدم اونطرف تر که به خودش گفت: <<سوسیس که راه نمی ره>> , دیگه کار از کار گذشته بود...حالا این چه ربطی به من داره؟! این چند وقت هر چی موقعیت و شانس از جلوم رد شده من فقط بهش گفتم : <<سلام سوسیس!>>...نمی دونم ولی بدجوری قاطی کردم و این وسط همه چیز برام مثل یه کارتون که با دور تند پخش بشه داره از جلوم میگذره...همه چیز مسخره ست...همه چیز برخلاف اونیه که من فکر می کنم...با این وضعی که داره پیش میره, تا چند وقت دیگه یا خل میشم(که هستم!) یا نابود....برام مهم نیست فقط می خوام که زودتر تموم بشه...
Labels: روزمره