3 Points ...
Wednesday, April 05, 2006
زلزله
زلزله...حتی اسمش هم رعشه به تن آدم می ندازه چه برسه به خودش. فکر می کنین ظرف چند ثانیه طنین ضجه و ناله تعداد زیادی می تونه به خاموشی بره؟ هیچ به این فکر کردین که ظرف چند ثانیه اصلا میشه دلی رو خوشحال کرد و بهش امید داد؟! نع! مخصوصا نه رو با عین نوشتم چون می دونم که هیچ کدوممون اینو بلد نیستیم و وقتی که حرف این چیزها به میو میاد چنان از خودمون تعریف می کنیم که انگار پیغمبر هستیم...آره پیغمبر هستیم ولی پیغمبر رذالتها,پیغمبر دروغها و کثافتها...
فکر کنین به ثانیه ی آخر این زلزله ی لعنتی. به اینکه چند هزار آرزو و چند هزار امید به دل خاک رفت؟...خودتون رو جای اون پدری بگذارین که فقط یه عروسک تو دستشه و چشمهاش تا دل خاک رو برای پیدا کردن دخترش می بینه و مدام خاک رو به سرش می کوبه...خودتون رو جای اون مادری بذارین که فقط یه دفتر نقاشی از تمام دنیا براش مونده که اونم پاره پاره شده...دفتر نقاشی همه رنگاش خاکی شده بوی مرگ میده...
با همه ی اینا زلزله همیشه کنار ماست.برای اینکه اونو لمس کنین لازم نیست که حتما یه زلزله ی 7 -8 ریشتری براتون نازل بشه! زلزله دور و بریهامون هستن...کسانیکه همیشه بهشون اعتماد داری و اونها هم همیشه با لطف زاید الوصفی شما رو احمق فرض می کنن و تا می تونن خودشون رو به کوچه ی علی چپ می زنن...فکر کنم حماقت تنها چیزیه که هیچ وقت از من دور نمیشه و همه ازش سوِ استفاده می کنن...دیگه کافیه...دیگه واقعا کافیه...حالم از اینهمه آدم های لعنتی بهم می خوره...یعنی واقعا یه آدم حسابی به جز خودم پیدا نمیشه!؟...

Labels:

1 Comments:
Anonymous Anonymous said...
salam zel zelaroo baayd dark kard bayad did midoni didanesh ba shenidanesh kheili fargh mikone
bayad did jenazeye 40 hezar nafar ro khoda hame koshteshodegan zelzeleye zanjan va gilan ro rahmat bokone