آره.مثل همون جای دورافتاده ,جريان تند زندگی چنان ما رو به صخره های سرنوشت می كوبه كه به جز دهانی كف الود چيزی به جای نمی مونه. آره مهم نيست كه هستی. مهم نيست از كجا امدی و کجا می خوای بری.حتی مهم نيست چند زمستان از عمرت گذشته (ميدونم بهاری نداشتی ) مهم اینه كه تو اين جنگ دهانت چقدر كف كرده . كه ميگويد زندگی صحنه يكتای هنرمندی است ؟! زندگی صحنه جنگ ابرقدرتی است .همیشه گفتم:
انكه پولش بيش مست اش بيشتر ؛ انكه عقلش بيش دردش بيشتر . ولی الان بیشتر از هر موقع دیگه اینو درک می کنم.با تک تک سلولهای بدنم...
آره.زندگی شاید همین باشه.پرواز ماه در شب تاریک تنهایی یا شاید هم نگاه مظلوم گربه ای به لبهای خشکیده ی تو!...حالا شاید اینجوری چشمهات مثل چرنوبیل نشت کنه ولی دنیا الوده تر از اونیه که با چشمهای من بخواد بیشتر الوده بشه...
باشه باشه باشه...دیگه خودم می دونم چیکار باید کرد,اینا رو نوشتم که بدونی. پس خداحافظ...
هنوزم تو شبهات اگه ماه و داری من اون ماه و دادم به تو یادگاری .
Labels: روزمره