3 Points ...
Tuesday, June 27, 2006
Nothing else matters...
روزهای خنده داریه! سعی می کنم همچنان مثبت اندیش باشم ولی خیلی سخته وقتی که احساس می کنی همه ی دنیا علیه تو جبهه گرفتن...خیلی مسخره است که تو این وضعیت به همه دلداری بدی ولی نتونی مشکلات خودتو حل کنی...خیلی مسخره است که خودت دلیل این وضعیت مسخره رو بدونی و بدونی که چطور میشه همه چیز رو حل کرد ولی نتونی تکون بخوری,نتونی دهنت رو باز کنی و حتی نتونی چشمهات رو ببندی...نتونی بغضت رو بشکنی...نتونی به انتظار چند ساله ت پایان بدی...وقتی همه ی دنیا چیزی رو بدونن به جز کسی که باید اونو بدونه چه احساسی پیدا می کنی؟
یعنی توخودت خبر نداری .خبر نداشتی؟...خودت رو زدی به اون راه؟ دیگه خيلي ديره...ديگه کار از کار گذشته...هنوز هم نمی تونم باور کنم...جای تاسف هم باقی نذاشتی...
یاد به جای دورافتاده می افتم...جایی که به جز صخره و موجها و آدمهای الاغش و دلتنگیهای نابود کننده ش چیزی تو ذهنم نمونده...

آره.مثل همون جای دورافتاده ,جريان تند زندگی چنان ما رو به صخره های سرنوشت می كوبه كه به جز دهانی كف الود چيزی به جای نمی مونه. آره مهم نيست كه هستی. مهم نيست از كجا امدی و کجا می خوای بری.حتی مهم نيست چند زمستان از عمرت گذشته (ميدونم بهاری نداشتی ) مهم اینه كه تو اين جنگ دهانت چقدر كف كرده . كه ميگويد زندگی صحنه يكتای هنرمندی است ؟! زندگی صحنه جنگ ابرقدرتی است .همیشه گفتم:

انكه پولش بيش مست اش بيشتر ؛ انكه عقلش بيش دردش بيشتر . ولی الان بیشتر از هر موقع دیگه اینو درک می کنم.با تک تک سلولهای بدنم...
آره.زندگی شاید همین باشه.پرواز ماه در شب تاریک تنهایی یا شاید هم نگاه مظلوم گربه ای به لبهای خشکیده ی تو!...حالا شاید اینجوری چشمهات مثل چرنوبیل نشت کنه ولی دنیا الوده تر از اونیه که با چشمهای من بخواد بیشتر الوده بشه...
باشه باشه باشه...دیگه خودم می دونم چیکار باید کرد,اینا رو نوشتم که بدونی. پس خداحافظ...


هنوزم تو شبهات اگه ماه و داری من اون ماه و دادم به تو یادگاری .

Labels: